دوشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۰

با توام مشتي حاليته
ميخام امروز يه شعر با حال واسه همدم شب و روزم رخش داش اكبر اين حيون زبون بسته
هيجده چرخ كه بار كش روزگاره بگم .......هيچي نشده مي ترسم صداي شمسي خانوم درآد
پس...........

سام اليك تصدق همه دردمنداي بيابوني
چي بگم: امروز ديدم رو دي�ال خيابون نوشته زيبايي روح رو تلطي� ميكنه ما كه جيگرمون جيزغاله شد